نميشه باهات حرف زد .........
اميدوارم يه روز همه چيو بفمي .......
ب حرمت اون چند وقت رفاقتي که با هم داشتيم برات ارزوي اول سلامتي بعدش ديگه هر چي از خدا ميخواي بهت بده ...
من دوس دارم باهات بحرفم دوست باشم ولي تو نميخاي .
پس چاره اي نيست جز خدافظ.
تو از حال و روزم خبر داري؟؟؟؟
ها ؟؟؟
تو خوشبختي ...
ولي من چي ......
جاسوس ؟؟؟
اونوقت جاسوس کي ؟؟؟
چرا شر و ور ميگي مهديه ... داري زود قضاوت ميکني ...
ببين اعصاب هر دومونو داغوون نکن جاسوس جاسوس هم واسه من نکن ....من بعد يه ماه پيدات کرده بودم داشتم راجب خودت باهات حرف ميزدم جاسوس چي آخه ؟؟؟؟
ديوونه شدي .
فکر کردي من بدم مياد يه عشق داشته باشي که بپرستدد اونم عاشقانه ديوونه تو مثل ابجي نداشتمي . چرا اين حرفارو ميزني .
اها حتما سر موضوع رضاست ... فکر کردم ديگه واست مهم نيست
خب ب من چه ؟؟؟
نميدونم . ب خدا موضوعي که من کاري کرده باشم ناراحت شده باشي نميدونم چيه ...
چي ؟؟ چرا اينجوري ميکني ؟؟؟
من چه غلطي کردم ؟؟؟؟
عين آدم توضيح بده خب
ُلوووووم بيمارستان بودم دعوا نکن خخخخخخخ
راستي اين پسر کيه ؟؟؟
چي تو ميشه /؟؟؟